شماره ٦٣: در چمن گر جلوه ات آرد بروي کارگل

در چمن گر جلوه ات آرد بروي کارگل
رنگها چون شمع بندد تا بنوک خار گل
راز داران محبت پر تنکسرمايه اند
کز جنون چيدند يک چاک گريبان وار گل
چشم حيران شاهد دلهاي از خود رفته است
نقش پائي هست در هر جا کند رفتار گل
از رگ تا کم لب اميد بي خميازه نيست
ميکند زين ريشه آخر نشه سرشار گل
سبحه ريزد غنچه کيفيت اين شاخسار
گر کند در باغ کفرم رشته زنار گل
الفت دلها بهار انبساط ديگر است
شاخ اين گلبن زپيوند آورد بسيار گل
ناله از انداز جرأت در عرق گم ميشود
بلبل ما را که چون شمعست در منقار گل
در گلستاني که رنگ و بوي ميسازد بهم
عالمي را از تکلف گشت ربط دار گل
اي شرر در سنگ رنگ آرزو گردانده گير
چشم واکردن نمي ارزد باينمقدار گل
در بهارم داغ کرد آخر بچندين رنگ ياس
ساغر بي باده يعني بي جمال يار گل
بر نفس بسته است فرصت محمل فيض سحر
ناله شو اي رنگ تا چشمي کند بيدار گل
رشته شمع است مژگانم که گوهرهاي اشک
بسکه چيدم (بيدل) امشب کرد ديگر بار گل