شماره ٥٢: اي فرش خرامت همه جا چون سرما گل

اي فرش خرامت همه جا چون سرما گل
در راه تو صد رنگ جبين ريخته تا گل
گلشن چقدر حيرت ديدار تو دارد
در شيشه هر رنگ شکسته است صدا گل
شبنم صفت از عجز نظر هيچ نچيديم
غير از عرقي چند درين باغ حيا گل
اي بيخبران غره اقبال مباشيد
از خاک چه مقدار کشد سر بهوا گل
نعل همه در آتش تحصيل نشاط است
درياب که از رنگ چه دارد ته پا گل
عالم همه يک بست و گشاد مژه دارد
اي باغ هوس غنچه چه رنگست و کجا گل
آشفتگي وضع جنون بي چمني نيست
گر ذوق تماشاست باين رنگ برا گل
دلدار سر نامه و پيغام که دارد
آينه تو آنجا ببر از حيرت ما گل
سير چمن بيخودي آرايش ناز است
گر ميروي از خويش برو رنگ و بيا گل
(بيدل) سر احرام تماشاي که دارد
آينه گرفته است بصد دست دعا گل