شماره ٤٠: گهر محيط تقدسي مکن آبروي حيا سبک

گهر محيط تقدسي مکن آبروي حيا سبک
چو حباب حيفت اگر شوي زغرور سر بهوا سبک
نسزد زمسند سيم و زر بوقار غره نشستنت
که زمانه ميکشد آخرش چو گليمت از ته پا سبک
زترنم ني و ارغنون بدل گرفته مخوان فسون
که زسنگ دامن بيستون نکند کسي بصدا سبک
همه گر بناله علم کشي و گر اشک گردي و نم کشي
بترازوئي که ستم کشي نشود بغير جزا سبک
بعلاج ننگ فسردگي نفسي زتنگي دل برا
که چون سنگ رنج گرانيت نشود مگر بجلا سبک
کند احتياجت اگر هدف بگشاي لب مفراز کف
که وقار گوهر اينصدف نکني بدست دعا سبک
غم بي ثباتي کاروان همه کرد بر دل ما گران
بکجاست جنسي ازين دکان که شود ببانگ درا سبک
مخروش خواجه بکر و فر که ندارد اينهمه آنقدر
دو سه گام آخر ازين گذر تو گران قدم زن و پا سبک
اگرت بمنظر بي نشان دم همتي کشد عنان
چو سحر بجنبش يکنفس زهزار ريشه برا سبک
زگراني سرآر رو شده خلق غرقه هاي هو
تو اگر تهي کني اين کدو شود اتفاق شنا سبک
نکشيد (بيدل) از اينچمن عرق خجالت پرزدن
چو غبار بي نم هرزه فن نشود چرا بهمه جا سبک