شماره ١٤٣: پيري وداع عمر سبکبال وانمود

پيري وداع عمر سبکبال وانمود
موي سفيد آب بغربال وانمود
اين جنس اعتباکه در کاروان ماست
خواهد غبار مانده بدنبال وانمود
جائيکه شرم نم کشد از گير و دار جاه
نتوان بکوس شهرت اقبال وانمود
ما و من از فسون تعلق بهار کرد
پرواز رنگها زپروبال وانمود
عشق آنچه خواند در بر ما زلف و کاکلش
بر زاهدان سلاسل و اغلال وانمود
زان نقطه ئي که زد دل مجنونش انتخاب
ليلي بجمع لاله رخان خال وانمود
ما را بهر چه عشق فرو شد کمال ماست
بسپرد هر متاع و بدلال وانمود
رمز عدم زهيچ لبي پرده در نشد
وصف دهان او همه را لال وانمود
کلکي که گشت محرم مکتوب عجز ما
سطري اگر نمود همان نال وانمود
هر جا چو سايه نامه عبرت گشوده ايم
بايد همين سياهي اعمال وانمود
حيرت بکار دل گرهي زد که چون گهر
نتوانش نيم عقده بصد سال وانمود
(بيدل) زعبرتي که در آئينه حياست
ما را بس است اگر همه تمثال وانمود