شماره ١٤١: پيري آمد ماند عشرتها زانداز بلند

پيري آمد ماند عشرتها زانداز بلند
سرنگون شد شيشه قلقل کرد پرواز بلند
دستگاه اصل فطرت جز تنزل هيچ نيست
ميکند گل پست پست انجام آغاز بلند
گرد امکان عمرها شد ميرود بر باد صبح
تا کجا چيند نفس اين دامن ناز بلند
معني صوري که گوش کس بفهمش باز نيست
از سپند بزم ما بشنو بآواز بلند
غافلان تا برخط شق القمر گردن نهند
حکم انگشت شهادت داشت اعجاز بلند
زير گردون هر چه شورانگيخت محو سرمه شد
نغمها در خاک خوابانيد اين ساز بلند
زين چمن (بيدل) کسي را شرم دامنگير نيست
سرو تا گل پا بگل دارد تگ و تاز بلند