شماره ٤١: اول در عدم دهنت باز ميکند

اول در عدم دهنت باز ميکند
تا کاف و نون تهيه آواز ميکند
آهنگ صور خيز تو در هر نفس زدن
ساز هزار عالم ناساز ميکند
هرگاه ميدهي بزبان رخصت سخن
جبريل بال ميزند و ناز ميکند
نيرنگ اعتبار بهار تجددت
با هم چه رنگها که نه گلباز ميکند
شام ابد بجيب تو سر ميبرد فرو
صبح ازل زتو سخن آغاز ميکند
هر رنگ و بو که ميدمد از نوبهار صنع
آئينه خيالت تو پرداز ميکند
گر فطرت تو پر نزند در فضاي قدس
خاک فسرده را که فلکتاز ميکند
زين باغ ني دميدن صبحي و ني گليست
سحرآفرين تبسمت اعجاز ميکند
اين عرصه تا کجا نشود پايمال ناز
رخش تعين تو تگ و تاز ميکند
روز و شبي در انجمن اعتبار نيست
چشم تو ميزند مژه و باز ميکند
(بيدل) تأملي که درين گلش خيال
رنگ شکسته تو چه پرواز ميکند