شماره ٣٣: اگر سور است و گر ماتم دل مايوس مي نالد

اگر سور است و گر ماتم دل مايوس مي نالد
درين نه دير کلفت خيز يک ناقوس مي نالد
ندارد آسياي چرخ غير از دور ناکامي
همه گر رنگ گرداني کف افسوس مي نالد
درين محفل نيفشانداست بال آهنگ آزادي
بچندين زير و بم نوميدي محبوس مي نالد
فروغ شمع ديدي فهم اسرار خموشان کن
بقدر رشته اينجا پرده فانوس مي نالد
پي مقصد قدم ننهاده بايد خاک گرديدن
دراي سعي ما چون اشک پر معکوس مي نالد
بخاموشي زافسون سخن چينان مباش ايمن
نگه بيش از نفس در ديده جاسوس مي نالد
غرض هيچ و تظلم سينه کوب عرض بيمغزي
عيار فطرت ياران گرفتم کوس مي نالد
چنين لبريز نيرنگ خيال کيست اجزايم
که رنگم تا شکست انشا کند طاوس مي نالد
وفا مشکل که خواهد خاموشي از ساز مشتاقان
نفس دزدي عرق بر جبهه ناموس مي نالد
زخود رفتيم اما محرم ما کس نشد (بيدل)
دراي محمل دل سخت نامحسوس مي نالد