شماره ١٤: از حوادث خاطر آزاد ما غمگين نشد

از حوادث خاطر آزاد ما غمگين نشد
جبهه اين بحر از سعي هوا پرچين نشد
با لباس فقرم از آلايش دنيا چه باک
اين نمد هرگز بآب آئينه سنگين نشد
از قبول خلق نتوان زحمت منت کشيد
ايخوش آنسازيکه قابل نغمه تحسين نشد
سفله را بيدستگاهي خضر راه راستيست
اين پياده کجروي نگرفت تا فرزين نشد
سينه صافي هم نميگردد علاج بدگهر
تيغ قاتل را وداع زنگ رفع کين نشد
دست برداريد از رنگ نشاط اين چمن
شبنمي را پشت ناخن زين حنا رنگين
صبح تيغش تا نکرد ابر و بلند از خواب ناز
همچو شبنم تلخي جان باختن شيرين نشد
دربهار صنعت آباد معاني رنگ و بو
چون زبان من بيک انگشت کس گلچين نشد
شوخي باد خزان سرمايه اکسير داشت
نيست زين گلشن پر کاهي که او زرين نشد
خوب راحت بود وقف بيخودي اما چسود
رنگ ما پرها شکست و قابل بالين نشد
بسکه آزاد است (بيدل) از عبارات دوئي
ناله هم اين مصرع برجسته را تضمين نشد