شماره ٢٥٧: تازپيدائي بگوشم خواند افسون احتياج

تازپيدائي بگوشم خواند افسون احتياج
روز اول چون دلم خواباند در خون احتياج
نغمه قانون اين محفل صلاي جود کيست
عالمي را از عدم آورد بيرون احتياج
حسن و عشقي نيست جز اقبال و ادبار ظهور
ليلي اين بزم استغناست مجنون احتياج
تا نشد خاکستر از آتش سياهي گم نشد
تيره بختيها مرا هم کرد صابون احتياج
صيد نيرنگ تو هم را چه هستي کو عدم
پيش ازين خونم غنا ميخورد اکنون احتياج
در خور جا هست ابرام فضوليهاي طبع
سيم و زر چون بيش شد ميگردد افزون احتياج
بالئيمان گر چنين حرص گدا طبعت خوش است
بايدت زير زمين بردن بقارون احتياج
گر لب از اظهار بندي اشک مژگان ميدرد
تا کجا بايد نهفت اين ناله مضمون احتياج
صبح اين ويرانه با آن بي تعلق زيستن
ميبرد از يک نفس هستي بگردون احتياج
عرض مطلب نرمي گفتار انشا مي کند
حرف ناموزون ما را کرد موزون احتياج
همچو اهل قبر (بيدل) بي نفس باشي خوش است
تا نبندد رشته ات بر ساز گردون احتياج