شماره ٢٤٧: يارب امشب آن جنون آشوب جان و دل کجاست

يارب امشب آن جنون آشوب جان و دل کجاست
آن خرام ناز کو آن عمر مستعجل کجاست
زورقي دارم بغارت رفته طوفان يأس
جز کنار الفت آغوشش دگر ساحل کجاست
تابکي تهمت نصيب داغ حرمان زيستن
آن شرر خوئي که ميزد آتشم در دل کجاست
جنس آثار قدم آنگه ببازار حدوث
پرتو شمعيکه من دارم درين محفل کجاست
از طپيدنهاي دل عمريست مي آيد بگوش
کاي حريفان آشيان راحت بسمل کجاست
غير جو افتاده ئي اي غافل از خود شرم دار
جز فضوليهاي تو در ملک حق باطل کجاست
آبياريهاي حرص اوهام خرمن ميکند
هر کجا کشتي نباشد جلوه گر حاصل کجاست
چون نفس عمريست در لغزش قدم افشرده ايم
دل اگر دامن نگيرد در ره ما گل کجاست
بي نقابي برنميدارد ادبگاه وفا
شرم ليلي گر نپوشد چشم ما محمل کجاست
احتياج ما تماشاخانه اکرام اوست
رمز استغنا تبسم ميکند سايل کجاست
معني ايجاديم از نيرنگ مشتاقان مپرس
خون ما رنگ حنا دارد کف قاتل کجاست
شب بذوق جستجوي خود در دل ميزدم
عشق گفت اينجا همين مائيم و بس (بيدل) کجاست