شماره ٢٣٥: همت زگير و دار جهان رم کمين خوشست

همت زگير و دار جهان رم کمين خوشست
آرايش بلندي دامن بچين خوشست
اصل ازحيا فروغ تعين نمي خرد
گل گو ببال ريشه همان با زمين خوشست
صد رنگ جان کنيست طلبکار نام را
گر وارسند کندن کوه از نگين خوشست
آتش بحکم حرص نفس کاه شمع نيسپ
افسون موم باهوس انگبين خوشست
زنقش کارخانه آثار خوب و زشت
جز وهم غير هر چه شود دلنشين خوشست
خواهي بديده قدکش و خواهي بدل نشين
سرو تو مصرعيست که در هر زمين خوشست
در عرض دستگاه نکو شد دماغ جود
دست رسا بکوتهي آستين خوشست
پستي گزين وبال رعونت نميکشد
اي محرم حيا کف پا از جبين خوشست
پا در رکاب فکر اقامت چه ميکني
زانخانه ئي که ميروي از خويش زين خوشست
پرواز اگر بعالم انست دليل نيست
زين رند بال و پر قفس آهنين خوشست
با شمع گفتم از چه سرت ميدهي بباد
گفت آن سري که سجده ندارد چنين خوشست
(بيدل) بطبع سبحه هجوم فروتني است
رسم ادب در آينه داران دين خوشست