شماره ٢٢١: هر چه از مدت هست و بوداست

هر چه از مدت هست و بوداست
ديرها پيش خرام زود است
نفيت اثبات حقيقت دارد
خاک گشتن همه جا موجود است
اگر از بندگي آگاه شوي
هر طرف سجده کني معبود است
چشم شبنم همه اشک است اينجا
بوي اين گلشن عبرت دود است
رنگ اين باغ شکستي دارد
برگ گل دامن چين آلود است
خودفروشي اگرت مطلب نيست
بشکست آينه دادن جود است
بي تکلف بهوس بايد سوخت
چوب تعليم محبت عود است
سرخط حسن که دارد امرز
لوح آئينه بهار اندود است
آنکه آنسوي جهاتش خواني
تا تو محو جهتي محدود است
(بيدل) از ظاهر و مظهر بگذر
جلوه تا آينه نامشهود است