ناله ها داريم و کس زين انجمن آگاه نيست
آنچه دل ميخواد از اظهار مطلب آه نيست
امتحان صد بار طي کرد از زمين تا آسمان
هيچ جا چون گوشه بي مطلبي دلخواه نيست
عالمي چون موج گوهر ميرود غلطان ناز
پيش پاي ما تامل گر نباشد چاه نيست
هر چه را از دور مي بيني سياهي ميکند
سعي بينش گر قريب افتد کلف در ماه نيست
در عملهائيکه جز خجلت ندارد شهرتش
کم مدان آگاهيت گر ديگري آگاه نيست
هم تو در هر امر بهر خويش تائيد حقي
هر کجا باشي کسي غير از خودت همراه نيست
بر بقاي ما فنا بست از عدم غافل شدن
آينه گر صاف باشد روز کس بيگاه نيست
چشم بند عرصه يکتائيم ديوانه کرد
هر چه مي بينم غبار لشکر است و شاه نيست
در عدم هم گرد حسرتهاي دل پرميزند
من رهي دارم که گر منزل شوم کوتاه نيست
از امل تا چند آنسوي قيامت تاختن
بيخبر در منزلي ره را بمنزل راه نيست
اختيار فقرت از آفات شهرت رستن است
دستگاه مفلسي خفت کش افواه نيست
نور دل خواهي غبار طبع مظلومان مباش
بايدت آئينه جائي برد کانجا آه نيست
هر کجا جزويست در آغوش کل خوابيده است
دشمن کيفيت مينا زسنگ آگاه نيست
وحدت آهنگان رفيق کاروان غيرت اند
آنکه با ما ميرود با هيچکس همراه نيست
(بيدل) از افسانه پردازان اين محفل مباش
شمع را غير از زبان چرب خود جانکاه نيست