شماره ١٥٥: گذار امن درين انجمن کم افتاد است

گذار امن درين انجمن کم افتاد است
بخانه ئي که توئي سقف آن خم افتاد است
زسعي اگر همه ناخن شوي چه خواهي کرد
گره برشته تدبير محکم افتاد است
مگر بسجده توان پيش برد ناز غرور
که همچو شمع سرازپا مقدم افتاد است
جهان تلاش لگدکوب يکدگر دارد
چو سبحه قافله ها در پي هم افتاد است
ازين قيامت طوفان نفس مگوي و مپرس
کجاست آدمي آتش بعالم افتاد است
مباد زان لب خامش سوال بوسه کني
غرور تيغ تغافل تنک دم افتاد است
فناست آنچه زعلم و عيان بجلوه رسيد
هنوز صورت انجام مبهم افتاد است
زنقش پا بجبين وارسيد و نوحه کنيد
نگين ماست که يکسر زخاتم افتاد است
يکيست پست و بلند بناي هستي ما
بخاک سايه نقش قدم کم افتاد است
سراغ وحشت فرصت زاشک ما گيريد
سحر زباغ گذشته است شبنم افتاد است
صبا درين چمن از غنچها نقاب مدر
سر همه بگريبان ماتم افتاد است
کباب آتش بيدرديم مکن يارب
بحق ديده (بيدل) که بي نم افتاد است