شماره ١١٦: عاشقي مقدور هر عياش نيست

عاشقي مقدور هر عياش نيست
غم کشيدن صنعت نقاش نيست
حسن محجوبي که ما را داغ کرد
گر قيامت فاش گردد فاش نيست
گر شوي آگه زآداب حضور
محرم خورشيد جز خفاش نيست
بي نيازي از تصنع فارغ است
بزم دل گسترده فراش نيست
گرد اوهام اندکي بايد نشاند
هستي آخر عرصه پرخاش نيست
شش جهت فرش است استغناي فقر
مفلسي در هيچ جا قلاش نيست
با تکلف مرگ هم ذلت کشي است
از کف گر بگذري نباش نيست
نه فلک از شور بيمغزي پر است
اين مکان جز گنبد خشخاش نيست
چشم راحت چون نفس از دل مدار
خانه آئينه ات شب باش نيست
استقامت رفته گير از ساز شمع
سرکشي با هر که باشد پاش نيست
اي هوس مهمان خوان زندگي
غصه بايد خوردن اينجا آش نيست
در تغافل خانه ابروي اوست
(بيدل) آن طاقي که نقشش قاش نيست