شبکه شور بلبل ما ريشه در گلزار داشت
بوي گل در غنچه رنگ ناله در منقار داشت
نغمه جولان صيد نيرنگ که زين صحرا گذشت
ترکش تير بتان فرياد موسيقار داشت
رخصت يک جنبش مژگان نداد آگاهيم
حيرت اينجا خواب پا از ديده بيدار داشت
عقده محرومي کس فکر جمعيت مباد
تا پريشان بود دل بوئي ززلف يار داشت
داغ بيدردي نشاند آخر بخاک تيره ام
بود زير چتر گل تا شمع در پا خار داشت
گر همه کفر است نتوان سر زهمواري کشيد
سبحه را ديديم طوف حلقه زنار داشت
عجز هم کافيست هر جا مقصد از خود رفتن است
سايه هستي تا عدم يک لغزش هموار داشت
صفحه ئي آتش زديم آئينه ها پرداختيم
سوختن چندين چراغان چشمک ديدار داشت
بوي گل صد انجمن بي پرده بود اما چه سود
التفات رنگ ما را در پس ديوار داشت
نارسائي صد خيال هرزه انشا ميکند
طينت بيکار ما را بيشتر در کار داشت
عمرها شد چون گهر تهمت کش بيدرديم
ياد اياميکه چشمم يکدو شبنم وار داشت
آسماني از کف خاک اختراع غفلت است
(بيدل) از فخريکه ما داريم بايد عار داشت