زين عبارات جنون تحقيق بي ناموس نيست
شيشه گو صدرنگ طوفان کن پري طاوس نيست
اتحاد آئينه دار رنگ اضداد است و بس
هر کجا لبيک وا دزدد نفس ناقوس نيست
لفظ و معني گيرخواهي ظاهر و باطن تراش
رشته جز شمع در پيراهن فانوس نيست
تا تجدد جلوه دارد شبهه معني بجاست
کس چه فهمد اين عبارتها يکي مانوس نيست
دامن صحراي مطلب بسکه خشک افتاده است
آبروها بر زمين ميريزد و محسوس نيست
از سراغ رفتگان دل جمع بايد داشتن
کان همه آواز پا جز در کف افسوس نيست
در محبت مرگ هم چون زندگي دام وفاست
اين ورق هر چند برگردد خطش معکوس نيست
تشنه لب بايد گذشت از وصل معشوقان هند
هيچ ننگي در برهمن زاده گان چون بوس نيست
کار پيچ و تاب موجم با گهر افتاده است
آنچه ميخواهد تمنا در دل مايوس نيست
بسکه (بيدل) ساز ناموس محبت نازک است
شيشه اشکي که رنگش بشکني بي کوس نيست