شماره ٣٩: زشور حيرت من گوش عالمي باز است

زشور حيرت من گوش عالمي باز است
نگه به پرده چشمم هجوم آواز است
درين طربکده شوق ذره تا خورشيد
بهر چه مينگري با نگاه گلباز است
بمرگ حسرت ديدار کم نميگردد
نگه به بستن مژگان تمام انداز است
دل از غبار بپرداز و جلوه سامان کن
صفاي خانه آئينه عالم ناز است
شمار شوق گر از ذکر مدعا باشد
هجوم اشک اسيران زسبحه ممتاز است
توئي که بيخبري از گداز دل ورنه
بذوق خون جگر سنگ هم جگر ساز است
نگاه دار عنان امل اگر مردي
سوار عمر بکم فرصتي گرو تاز است
شنيدني است سرانجام کار ديدنها
نگه بگوش بدل کن که عالم آواز است
شکسته بالي و پرواز جز تحير نيست
زرنگ اگر همه افسردن آيد اعجاز است
کدام ناله که از جيب دل نميبالد
طلسم بيضه دماغ هزار پرواز است
فريب شعبده زندگي مخور (بيدل)
بپرده نفست وهم ريسمان باز است