رنگ خون گلجوش زخم تيغ گلچين بوده است
باغ تسليم محبت طرفه رنگين بوده است
عالمي از نرگست ايمان مستي تازه کرد
اين جنون پيمانه کافر صاحب دين بوده است
خاک گشت و فيض استقبال پا بوست نيافت
خواب پاي محمل اين مقدار سنگين بوده است
ما صفاي وقت از فيض خموشي يافتيم
بررخ آئينه ما گفتگو چين بوده است
از کشاکشهاي موج اين محيط آسوده ايم
آبروي گوهر ما کوه تمکين بوده است
کوهکن در تلخ کامي جوي شير ايجاد کرد
بر زبان تيشه گوئي نام شيرين بوده است
از شرر در آتش افتاده است نعل کوهسار
سنگ هم اينجا مقيم خانه زين بوده است
وصل جستم رفتن از خود شد دليل مقصدم
اين دعا را در شکست رنگ آمين بوده است
با همه شوخي خيالش را زدل پرواز نيست
خانه آئينه هم بسيار سنگين بوده است
برميان او نچربيد از ضعيفي پيکرم
عشق بيدرد اينقدرها ناتوان بين بوده است
حيرت محضيم (بيدل) هر کجا افتاده ايم
سرگرانيهاي ما آئينه بالين بوده است