شماره ١: دل زاوهام غبارآلود است

دل زاوهام غبارآلود است
زنگ آئينه آتش دود است
عمرها شد که چو موج گهرم
بال پرواز قفس فرسود است
طرف عجز غرور است اين جا
سجده ها آئينه مسجود است
معني شهرت عنقا درياب
شور معدومي ما موجود است
گر شوي محرم انجام طلب
نقش پا آئينه مقصود است
غنچه گل کن که درين عبرتگاه
خنده را چاک گريبان سود است
بر دل کس نخوري از دم سرد
وعظ بيجا همه جا مردود است
زخم دل ضبط نفس ميخواهد
غنچه را بستن لب بهبود است
تشنه مردند شهيدان وفا
آب شمشير تو خون آلود است
(بيدل) از هستي موهوم مپرس
ساز بنياد نفس نابود است