شماره ٢٤٠: چون سپند آرام جسم دردناکم ناله است

چون سپند آرام جسم دردناکم ناله است
برق جولاني که خواهد سوخت پاکم ناله است
صد گريبان نسخه رسوائيم اما هنوز
يک الف از انتخاب مشق چاکم ناله است
از علمداران ياسم کار اقبالم بلند
کز سمک تا عالم اوج سماکم ناله است
کس نميفهمد زبان خاکساريهاي من
ورنه هر گردي که ميخيزد زخاکم ناله است
از گداز عافيت اشکي برون جوشيده ام
باده درد دلم رگهاي تاکم ناله است
تا نفس برخويش بالد ياس عريان ميشود
بيرخت صد پيرهن سامان چاکم ناله است
کس بدآموز نزاکت فهمي الفت مباد
خامشي هم بيتو از بهر هلاکم ناله است
گم شدم از خويش تحريک دل آوازم نداد
اين جرس (بيدل) نميدانم چرا کم ناله است