چشم بيدار طرب مايه سامان گل است
در نظر خوابت اگر سوخت چراغان گل است
آب و رنگ دگر از فيض جنون يافته ايم
عرض رسوائي ما چاک گريبان گل است
عشرت رفته درين باغ تماشا دارد
خنده هاي سحر آغوش پريشان گل است
يک نگه مشق تماشاي طرب مفت هوس
غنچه در مهد بپردازد بستان گل است
داغ بيطاقتي کاغذ آتش زده ايم
رفتن از خود چقدر سير خيابان گل است
اشک ما موج تبسمکده شوخي اوست
شور شبنم نمکي از لب خندان گل است
فرصت عيش درين باغ نچيده است بساط
رنگ گرديست زپائيکه بدامان گل است
نشوي بيهده تهمتکش جمعيت دل
غنچه هم درشکن بستن پيمان گل است
تو هم از ناله بلبل نه نشستن آموز
صحن اين باغ پر از خانه بدوشان گل است
رنگ و بو در نظرت چند نقاب آرايد
باخبر باش همين صورت عريان گل است
ياد ما حسن ترا آئينه استغناست
ناله بلبل (بيدل) علم شان گل است