تنها نه ذره دقت اظهار داشته است
خورشيد نيز آينه در کار داشته است
دل غره چه غيش نشيند که زير چرخ
گوهر شکست و آينه زنگار داشته است
تنزيه در صنايع آثار دهر نيست
اين شيشه گر حقيقت گلکار داشته است
در شش جهت تنيدن آهنگ حيرتيست
قانون درد دل چقدر تار داشته است
آگاه نيست هيچکس از نشه حضور
حيرت هزار ساغر سرشار داشته است
نقش نگارخانه دل جز خيال نيست
آئينه هر چه دارد ازان عار داشته است
اي از جنون جهل تن آساني آرزوست
هوشيکه سايه را که نگون سار داشته است
قد دو تاست حلقه چندين سجود ناز
گويا سراغي از در دلدار داشته است
هر چند داغ کشت دل و ديده خون گريست
آگه نشد که عشق چه آزار داشته است
(بيدل) تو اندکي گره دل شاده کن
کين نو عزل چه صنعت اسرار داشته است