شماره ١٨٧: پيش چشميکه نور عرفان نيست

پيش چشميکه نور عرفان نيست
گر بود آسمان نمايان نيست
عمرها شد دميده است آفاق
بي لباسي هنوز عريان نيست
شمع را اگر بفکر خويش سريست
تا کف پاش جز گريبان نيست
نقشبند خيال دور مباش
گل چه دارد کزين گلستان نيست
بايد از نقد اعتبار گذشت
جنس بازار عبرت ارزان نيست
برفلک هم خمست دوش هلال
ناتواني کشيدن آسان نيست
نرگسستان عبرتيم همه
چشم از خود بپوش مژگان نيست
عاجزي خضر وادي ادب است
پاي خوابيده جز بدامان نيست
تا نفس از طپش نياسايد
جمع گرديدن دل امکان نيست
خجلتي چيده ايد برچينيد
خودفروشان زمانه دکان نيست
سجده را مفت عافيت شمريد
جبهه سائي کف پشيمان نيست
کام عيش از صفاي دل طلبيد
خانه آتش زدن چراغان نيست
شرم دار از طلب که بر در خلق
سيلي ئي هست اگر خوري نان نيست
گه بخور اي طمع که نان خسان
هضم ناگشته باب دندان نيست
(بيدل) امروز در مسلمانان
همه چيز است ليک ايمان نيست