بي تو در هر جا دل صبر آزما خواهد شکست
شيشه کهسار در گرد صدا خواهد شکست
خار خار حسرت ديدار طوفان ميکند
صد ني مژگان نگه در ديدها خواهد شکست
حيرتي زان جلوه مي تازد بميدان خيال
قلب مژگان ها همه روبر قفا خواهد شکست
عقل اگر دربارگاه عشق مي لافد چه باک
بر در سلطان سر چندين گدا خواهد شکست
شوخي انداز نکهت سيل بنياد گلست
گر نفس بر خويش بالد رنگ ما خواهد شکست
هر که آمد مشت خاکي بر سر او ريختند
تا کي آخر گرد اين ماتم سرا خواهد شکست
در شکست آرزو تعمير چندين آبروست
شبنم ايجاد است اگر موج هوا خواهد شکست
شور شوق آهنگم از ساز اميد و ياس نيست
ناله در کار است دل بشکست يا خواهد شکست
در بياباني که ناپيداست راه و منزلش
ميرود گرد من از خود تا کجا خواهد شکست
اي نگه در خون نشين و بال گستاخي مزن
رنگش از گل کردن موج حيا خواهد شکست
گر جنون از اضطراب دل براندازد نقاب
شورش تمثال من آئينها خواهد شکست
رازداري در حقيقت خون طاقت خوردن است
شيشه ما (بيدل) از پاس صدا خواهد شکست