اي صبح گرد ناز تو از کاروان کيست
برخويش چيدن تو متاع دکان کيست
آنجا که فرصت من و ما تير جسته است
ترسم نفس کشي و نداني کمان کيست
سر بر نياوري چو گهر از سجود جيب
گر محرمت کنند که دل آستان کيست
داغم زدست بي اثريهاي آه خويش
اين آتش فسرده چگويم بجان کيست
خون شد بهار حسرت و رنگي برون نداد
صبح مراد ما نفس ناتوان کيست
بلبل بناله حرف چمن را مفسر است
يارب زبان نکهت گل ترجمان کيست
عمريست گردشي نگرفته است دامنم
رنگ تحير آينه ضبط عنان کيست
هر جا نواي زمزمه تار بشنوي
اي آرزو بنال و مگو داستان کيست
گر حرف غنچه تو عروج بهار نيست
چندين سحر تبسم گل نردبان کيست
آنجا که جلوه مشتري امتحان شود
عرض متاع حوصله جنس دکان کيست
(بيدل) زوضع خامشي غنچه سوختم
اين بوسه سنج گلشن فکر دهان کيست