اي خم مژگان شکوه نرگس مستانه ات
چين ابرو چيني طاق تغافلخانه ات
ساغر نيرنگ نه گردون باين دوران ناز
گرد سر گردانده چشم جنون پيمانه ات
گفتگوي بي زبانان محبت ديگر است
کيست فهمد غير دل حرف زخودبيگانه ات
تا کجا روشن شود کيفيت اسرار عشق
ميکشد مکتوب خاکستر پر پروانه ات
ما اسيران همچنان زنداني آن کاکليم
گر همه صد در زيک ديوار خندد شانه ات
توامي دارد حديث عشق و خواب بيخودي
چشم بکشايم اگر بگذاردم افسانه ات
ني سراغ دل زگردون يافتم ني بر زمين
هم تو فرما تا درين صحرا چه شد ديوانه ات
ايدل ديوانه کارت باغم عشق اوفتاد
در چه مزرع کشت ذوق سينه چاکي دانه ات
در عرق گم شد جبين فطرت از ننگ هوس
آه ازان گنجي که گرديد آب در ويرانه ات
در کشاد کار دعوي پيش بر دم سعي لاف
کس نپرسيد اي کليد وهم کو دندانه ات
(بيدل) از صبط نفس مگذر که در بزم حضور
شمع را گل ميکند بيتابي پروانه ات