از ره و منزل تحقيق اگر دوري نيست
جستن خانه خورشيد بجز کوري نيست
گرد هر کوچه علمدار جنون دگر است
نيست خاکيکه درو رايت منصوري نيست
هر طرف وانگري عجز و غنا بال کشاست
دهر جز محشر عنقائي و عصفوري نيست
چند خواهي دل از اسباب تعين برداشت
دوش اقبال ازل قابل مزدوري نيست
همه جا انجمن آرائي شيراز دل است
معني از عالم کشميري و لاهوري نيست
زين عرضها نتوان صاحب جوهر گرديد
نازچيني مفروشيد که فغفوري نيست
اي بسا ديده که تر ميکندش دود غبار
نم اشک جعلي رشحه ناسوري نيست
دل بيدرد زنيرنگ خيالات پر است
سرخوش کاسه بنگي ميت انگوري نيست
استخوان بندي بحث و جدل از ما مطلب
چيني مجلس خامش نفسان غوري نيست
حرص مفرط دل ما ميگزد از شيريني
ورنه اين بزم طرب پرده زنبوري نيست
غافل از زمزمه رار نبايد بودن
شور ناقوس دلست اين ني طنبوري نيست
همه را اطلس افلاک گرفته است ببر
جامه نيلي ماتم زدگان سوري نيست
تحفه عجزي اگر هست خموشي دارد
لب اظهار کشودن گل معذوري نيست
بر شکست تو بناي دوجهان موقوف است
گر تو ويران نشوي عالم معموري نيست
حسرت عمر تلف کرده نشايد (بيدل)
باده گر خاک خورد قابل مخموري نيست