امشب ز ساز مينا گرم است جاي مطرب
کوک است قلقل مي با نغمهاي مطرب
دريوزه چشم داريم از کاسه هاي طنبور
در حق ما بلند است دست دعاي مطرب
صد رنگ آه حسرت پيچيده ايم در دل
اين ناز و آن نياز است از ما بپاي مطرب
کيفيت بم و زير مفهوم انجمن نيست
در پرده تا چه باشد منظور راي مطرب
زان چهره عرقناک حيران حرف و صوتيم
هرجاست تر صدايي دارد حياي مطرب
شور لب تو ما را نگذاشت در دل خاک
آتش به نيستان زد آخر هواي مطرب
نامحرمان عيش اند بيگانگان ساقي
وز درد بي نصيب اند ناآشناي مطرب
هرچند واسرايند صد ره ترانه جاه
اين اغنيا ندارند فيض غناي مطرب
تا ما خموش بوديم شوق تو بي نفس بود
از ني بلند گرديد شور نواي مطرب
عذر دماغ مستان مسموع هيچکس نيست
يا رب که گيسوي چنگ افتد بپاي مطرب
قانون بزخمه نازان دف از طپانچه خندان
بر ساز ما فتاده است يکسر بلاي مطرب
(بيدل) که رحم ميکرد بر سخت جاني ما
ناخن اگر نمي بود زورآزماي مطرب