شماره ٢٦٥: کلک مصور از چه ننگ کرد نظر بسوي ما

کلک مصور از چه ننگ کرد نظر بسوي ما
رنگ شکسته غير شرم خنده نزد بروي ما
چاره عيب زندگي غير عدم که ميکند
سخت بروي ما فتاد بخيه بي رفوي ما
با همه وضع پيش و پس نيست کسي خلاف کس
زشتي ما نمود و بس آينه را عدوي ما
ميگذرد نسيم مصر بال گشا ازين چمن
ليک دماغ گل کراست تا برسد ببوي ما
غفلت خلق بوده است مخمل کارگاه صنع
چشم بخواب ناز دوخت چون مژه مو بموي ما
دل بشکست عهد بست تا نفس از فغان نشست
معني نازک آفريد چيني آرزوي ما
نيست بباغ خشک وتر مغز تاملي دگر
سربهوا چو موي سر ريشه زد از کدوي ما
ذوق تعين هوس رنج تعلق است و بس
ميفشرد تکلف بند قبا گلوي ما
سعي طهارت دوام برد زما صفاي دل
کار تيممي نکرد خاک بسر وضوي ما
در پس زانوي ادب خشک بجا نشته ايم
ننگ تري چرا کشد موج گهر سبوي ما
طفل تجاهل هوس فاخته داشت در قفس
گشت زعشق منفعل کوکوي هرزه گوي ما
(بيدل) ازين بهار رفت برگ طراوت وفا
برکه نمايد انفعال رنگ پريده روي ما