شماره ١٨٦: زباده ايست ببزم شهود مستي ما

زباده ايست ببزم شهود مستي ما
که کرد رفع خمار شراب هستي ما
بگو بشيخ که از کفر تا بدين فرقست
زخود پرستي تو تا بمي پرستي ما
زديم دست بدامان عشق از همه پيش
مراد ما شده حاصل زپيش دستي ما
براه دوست چنان مست باده شوقيم
که بي خوداند رفقيان ما زمستي ما
به پيش سرو قدي خاک راه شد (بيدل)
بلند همتي ما ببين و پستي ما