انوري بهر قبول عامه چند از ننگ شعر
راه حکمت رو قبول عامه گو هرگز مباش
رفت هنگام عزل گفتن دگر سردي مکن
راويان را گرمي هنگامه گو هرگز مباش
تاج حکمت با لباس عافيت باشد بپوش
جان چو کامل شد طراز جامه گو هرگز مباش
در کمال بوعلي نقصان فردوسي نگر
هر کجا آمد شفا شهنامه گو هرگز مباش
تاکي از تشبيه تيغ و خامه خامي بايدت
تير بهرامي تو تيغ و خامه گو هرگز مباش
آرزو خود کام زادست و قناعت خوش منش
باد او شو کام از خودکامه گو هرگز مباش
شب سياه به تاريکي ار نشينم به
که از چراغ لئيمان به من رسد تابش
جگر بر آتش حرمان کباب اوليتر
که از سقايه دونان کنند سير آبش