اي به اقليم کبرياي تو در
آسمان شحنه آفتاب عسس
چند گويي چه خورده اي به وثاق
تو بداني اگر نداند کس
چه خورم خون پنج و شش روزان
نپزد مطبخم جز که هوس
به خدايي که مجمل روزي
به تفاصيل او رساند و بس
که زمين و هواي خانه من
نه همي مور بيند و نه مگس
هين که اسباب زندگيم امروز
هيچ معلوم نيست جز که نفس