نشنيده اي که زير چناري کدو بني
برجست و بر دويد برو بر به روز بيست
پرسيد از چنار که تو چند روزه اي
گفتا چنار عمر من افزون تر از دويست
گفتا به بيست روز من از تو فزون شدم
اين کاهلي بگوي که آخر ز بهر چيست
گفتا چنار نيست مرا با تو هيچ جنگ
کاکنون نه روز جنگ و نه هنگام داوريست
فردا که بر من و تو زد باد مهرگان
آنگه شود پديد که نامرد و مرد کيست