اي به دندان دولت آمده خوش
درد دندانت هيچ بهتر هست
دارد از غصه آسمان دندان
بر که بر نفس همتت پيوست
زانکه هرگز به هيچ دندان مزد
بر سر خوان آسمان ننشست
تيز دنداني حرارت مي
درد دندانت چون به خيره بخست
باز بنمود آسمان دندان
تا الم باز پس کشيدي دست
سر دندان سپيد کرد قضا
گفتش اي جور خوي عشوه پرست
آب دندان حريفي آوردي
کوش تا رايگان تواني جست
از چنين صيد برمکش دندان
مرغ چربست و آشياني پست
من نگويم که جامه در دندان
زانتقامش به جان بخواهي رست
خيز و دندان کنان به خدمت شو
آسمان ديرتر ميان دربست
گفت هم عشوه پشت دست بزد
دو سه دندان آسمان بشکست