نگر تا حلقه اقبال ناممکن نجنباني
سليما ابلها لابلکه مرحوما و مسکينا
سنايي گرچه از وجه مناجاتي همي گويد
به شعري در ز حرص آنکه يابد ديده بينا
که يارب مر سنايي را سنايي ده تو در حکمت
چنان کز وي به رشک آيد روان بوعلي سينا
وليکن از طريق آرزو پختن خرد داند
که با تخت زمرد بس نيايد کوشش مينا
برو جان پدر تن در مشيت ده که دير افتد
ز ياجوج تمني رخنه در سد ولوشينا
به استعداد يابد هرکه از ما چيزکي يابد
نه اندر بدو فطرت پيش از کان الفتي طينا
بلي از جاهدوا يکسر به دست تست اين رشته
وليک از جاهدوا هم برنخيزد هيچ بي فينا