شماره ٣٣٦: آنکه مرا در دل است گر به کنار آمدي

آنکه مرا در دل است گر به کنار آمدي
کسي ستم روزگار بر من زار آمدي
يار ز دستم برفت، کار ز دستم نماند
کار به دست است، اگر دست به يار آمدي!
دست من آنگه که گشت از سر زلفش جدا
کاش که پاي حيات بر دم مار آمدي
صبر و دل از من برفت، قدر ندانستمش
از پي اين روزگار اين دو به کار آمدي
از پس سالي مگر روي نمايد چو گل
غنچه که بسته قبا باد سواد آمدي
خسرو از آن يک کنار جان به ميان ريختي
آنکه برفت از ميان گر به کنار آمدي