شماره ٣٢٨: پسرا و نازنينا، به کرشمه گاه گاهي

پسرا و نازنينا، به کرشمه گاه گاهي
اگر اتفاقت افتد، به فتادگان نگاهي!
ز غمت کجا گريزم که جهان گرفت حسنت
ز تو هم به تست، يارا، اگرم بود پناهي
شرف هلاک مابين، به دو بوسه جان نو ده
که گر اين اميد باشد، بزييم چندگاهي
چو فغان کنم به کويت، ز علي اللهم چه رنجي؟
در شه تهي نباشد ز نفير دادخواهي
نکني تو راه کوته بر ما و هر زماني
به فنا رهم نمايد اجل و دراز راهي!
به اميد با تو ما را چو نرفت پيش کاري
پس از اين چو نامرادان من و گوشه اي و آهي
چه دراز بود امشب که خيال بر سر آمد
بدميد صبح، ليکن چو به سر رسيد ماهي
به يکي ز همنشينان سخن تو دوش گفتم
که تو ديده اي فلان راچو به سر سيه کلاهي
به جواب گفت خسرو تو کجا رسي به وصفش
نظري ز دور مي کن به جمال پادشاهي