شماره ٢٦٣: گاهم ز غمزه ها هدف تير مي کني

گاهم ز غمزه ها هدف تير مي کني
گاهم زبون چشم زبون گير مي کني
من جامه کاغذين کنم از رشک کاغذت
کان را چو برگ که هدف تير مي کني
خونها که مي خورانيم، از تو بدين خوشم
گويي به کام من شکر و شير مي کني
شب گوييا به خواب لبم بر دهان تست
اين خواب را بگو که چه تعبير مي کني؟
من از غمت خميده، تو گويي جوان شدي
خوش خنده ايست اينکه به تدبير مي کني
گفتي بلا رسد که به خواريت مي کشد
جان عزيز من، تو چه تقصير مي کني؟
هر دم مگو، ز ياري خسرو مراست شک
زيرا سخن مخالف تقدير مي کني