شماره ٢٤٧: اي که تاراج دل و دين مي دهي

اي که تاراج دل و دين مي دهي
فتنه را باز اين چه آيين مي دهي؟
ماه از روي تو مي يابد شرف
کش به يک خنده دو پروين مي دهي
مي دهي دل بو که جان خواهد ستد
باري آن مستان، اگر اين مي دهي
ندهيم چندان که خواهم بوسه اي
بارک الله، عشوه چندين مي دهي
چند گويي لب به دندانت گزم
در دهان مرده ياسين مي دهي
خوي ز رويت ريخت آبي بر لبت
زانکه شربت نيک شيرين مي دهي
لعل تو در خون خسرو بسته شد
هم بر اين شربت که رنگين مي دهي