شماره ١٩٢: چنين کان خنده شيرين تو کردي

چنين کان خنده شيرين تو کردي
هلاک عاشقان آيين تو کردي
جفا مي کرد بر من خود زمانه
بلاي عشق تا شد، اين تو کردي
نکردي رد سؤال بوسه هرگز
گدايي بر دلم شيرين تو کردي
ترا من دل سپردم، ليک جايش
در آن گيسوي چين بر چين تو کردي
نه مرد عشق بودم من، وليکن
مگس را طعمه شاهين تو کردي
مبادا نام غم هرگز بر آن دل
مرا گر چه چنين غمگين تو کردي
مرا اين ماجراي ديده با تست
چنينم بيدل و بي دين تو کردي
تو خوبان را نمودي پيشم، اي چشم
ستم بر جان من چندين تو کردي
نگفتم بد ترا، اي عشق، هرگز
که قصد خسرو مسکين تو کردي