شماره ١٨٧: اي باد، سلام دلم آنجا برساني

اي باد، سلام دلم آنجا برساني
بوسي ز لبم بر کف آن پا برساني
يکبار رسانيش سلام همه عشاق
صد بار از آن من تنها برساني
بسيار بگرديش ز ما گرد سر آنگاه
صد سجده فرضش ز سر ما برساني
اين پيرهن چاک به خون غرقه که دارم
پنهان ببري از من و پيدا برساني
ديرينه پيامي که برون داده ام از دل
پرورده به خونهاي دل آنجا برساني
کرديم به خوناب جگر نقش به چهره
اين قصه به آن يوسف دلها برساني
گر بر سر خسرو گذري، دوست، هماناک
عمر وي از امروز به فردا برساني