شماره ١٨٤: مست آمده اي باز به مهمان که بودي؟

مست آمده اي باز به مهمان که بودي؟
دانم شکري در شکرستان که بودي؟
اي يار جدا مانده، دل تنگ که جستي؟
اي يوسف گم گشته به زندان که بودي؟
ديوانه من بر سر کوي که گذشتي؟
تشويش ده حال پريشان که بودي؟
مي دوش کجا خوردي و ساغر به که دادي؟
در ظلمت شب چشمه حيوان که بودي؟
آراسته و مست در آغوش که خفتي؟
اين بخت کرا بوده، به فرمان که بودي؟
جعدت که گزيده ست، لبت را که گزيده ست؟
پيش که نشستي شب و مهمان که بودي؟
حلوا همه تاراج شد، اي دل، تو چه کردي؟
شهد که چشيدي، مگس خوان که بودي؟
جان دگري در تن نالان که بودي؟
کان نمکي در دل بريان که بودي؟
ني بوي گلي داري و ني رنگ بهاري
خسرو، تو به نظاره بستان که بودي؟