شماره ١٧٣: سر در خمار، شب به کنار که بوده اي؟

سر در خمار، شب به کنار که بوده اي؟
لبها فگار، همدم و يار که بوده اي؟
سنبل به تاب رفته و نرگس به خواب ناز
شب تا به روز باده گسار که بوده اي؟
شمع مراد من نشدي يک شبي تمام
ماه تمام، در شب تار که بوده اي؟
با چشم آهوانه که شيران کند شکار
اي آهوي رميده شکار که بوده اي
سروت هنوز هست در آغوش خاستن
اي سرو نيم رسته، بهار که بوده اي؟
زان رو که جوي چشمه خورشيد خون گرفت
خونابه شوي گريه زار که بوده اي؟
کارت چنين که پرده دلها دريدن است
امشب به پرده محرم کار که بوده اي؟
ما را ز اشک صد جگر پاره در کنار
تو پاره جگر به کنار که بوده اي؟
بر ريش خسروت نمکي هم دريغ بود
مرهم رسان جان فگار که بوده اي؟