شماره ١٧١: آتش اندر آب هرگز ديده اي

آتش اندر آب هرگز ديده اي
عنبر اندر تاب هرگز ديده اي
چون دهان و لعل شورانگيز او
پسته و عناب هرگز ديده اي
شد نقاب عارضش زلف سياه
شام پر مهتاب هرگز ديده اي
در صدف چون رشته دندان او
لؤلؤي خوشاب هرگز ديده اي
نرگسش در طاق ابرو خفته مست
مست در محراب هرگز ديده اي
در غمش خسرو چو چشم خونفشان
چشمه خوناب هرگز ديده اي