شماره ١٢٧: از لب او، اي خيال، نقل لب ما مده

از لب او، اي خيال، نقل لب ما مده
مرغ خسک خواره را پسته و خرما مده
من که به نامش کنم وصف جمالش بگو
غرق يکي قطره را غوطه دريا مده
رند خراباتيم مي به سفاليم رسان
دردکش کهنه را جام مصفا مده
گر گذري، اي صبا، از پيش چشم بيار
خاکي از آن پا ولي بوسه به آن پا مده
تا که زيد با مرادکش تو نوازش کني
کشته امروز را وعده فردا مده
دل که مرا بسوخته ست آمده در زلف تو
تا که نسوزد چو من، پيش خودش جا مده
بهر توام مي کشند، هديه من روي تو
جلوه به عاشق بده، هديه بده يا مده
جور تو خوش تر ز داد نزد دلي کو دل است
گر به جفا جان دهيم، داد دل ما مده
جان و دل خسرو است در ره سوداي تو
هر چه بري خوش ببر، قيمت کالا مده