شماره ١٢٣: جان من بر دست بيدادم مده

جان من بر دست بيدادم مده
دم به دم هر روز بر بادم مده
ناله من نيست بي دردسري
گوش را ره سوي فريادم مده
داد اگر خواهم، بخواهي کشتنم
ور نخواهي کشتنم، دادم مده
جان که در محنت بپروردم بخواه
دل که در خدمت فرستادم مده
دوست گر دشمن شود رفت اي خيال
تو همم دشمن شوي، يادم مده
مي دهي کوهي ز غم جان مرا
خسروم آخر، نه فرهادم، مده