شماره ٧٩٥: آخر نگاهي بر حال ما کن

آخر نگاهي بر حال ما کن
درد دلم را روزي دوا کن
از دست هجران من در بلايم
يارب، به فضلت آن را دوا کن
گفتي «به وصلت روزي نوازم »
وقت است، جانا، وعده وفا کن
من در فراقت شوريده حالم
باز آي و رحمي بر حال ما کن
صد ره نويدم دادي به وصلت
اميد ما را باري وفا کن
از خوبرويان زشتي نيايد
اين زشت رويي آخر رها کن
زين بيش ما را از خود ميازار
انديشه آخر روز جزا کن
در عشق، خسرو، دل را چه قيمت؟
جان و روان را پيشش فنا کن