شماره ٧٥٢: عافيت را در همه عالم نمي يابم نشان

عافيت را در همه عالم نمي يابم نشان
گر چه مي گردم به عالم هم نمي يابم نشان
آدميت را کجا بر تخته طينت کنم؟
کآدمي را از بني آدم نمي يابم نشان
مردمي جستن زهر نا مردمي نامردميست
چون ز مردم در همه عالم نمي يابم نشان
طالعم ناخوب و از اختر نمي بينم اثر
سينه ام مجروح و از مرهم نمي يابم نشان
دل ز من گم گشت و من از دل براين نطع بلا
از که خواهم جستنش کز غم نمي يابم نشان
خسروم، ليکن چو کيخسرو ز ترکان امل
شهربند ظلم، ار رستم، نمي يابم نشان