شماره ٦٤٠: کدام سوي روم کز فراق امان يابم؟

کدام سوي روم کز فراق امان يابم؟
کدام تيره شب هجر را کران يابم؟
ز تند باد فراقم بريخت برگ وجود
کجاست بويي از آن بوستان که جان يابم؟
زبان نماند ز پرسش هنوز نتوان زيست
اگر بيافتنش را کسي زبان يابم
به هجر چند کنم جان، بميرم ار يک بار
خلاص يابم، بل عمر جاودان يابم
به جان ستاند، اگر باد گردي آرد ازو
که کيمياي سعادت ز رايگان يابم
ز آفتاب جمالش بسوختم، يارب
کجا روم که از اين روز بد امان يابم؟
ستاره سوخته مي آيد از دلم درهم
چو طالع اين بود، آن ماه را چسان يابم؟
چو جان دهم من از آن سو بر، اي صبا، خاکم
مگر ز گم شدن خويشتن نشان يابم
به خواب داد مرا خسرو از لبت شکري
مگر که بوسه بدين گونه زان دهان يابم